پزشکی که نمی‎دانم کیست

امروز؛

سیزدهم آبان که این نوشته را می‌نویسم، کمتر از یک ماه به ورود من به دوره مقدمات بالینی مانده است؛ دوره‌ای که مقدمه ورود به دوره بالینی خواهد بود (نمیتوانم بنویسم نقطه پایان دروس تئوری چون بر طبق آن چه تا این لحظه می‌دانم؛ مطالعه یک پزشک هیچ‌گاه تمام نمی‌شود. حداقل، درستش این است.) جز این در مورد یک پزشک چه میدانم؟ راستش،بنظرم کمتر از آنچه که باید. منظورم لزوما سواد نیست (البته که بستگی دارد سواد را چه تعریف کنیم.) منظورم این است که من در این لحظه مقداری اطلاعات دارم، اطلاعاتی که میدانم میتوانند در آینده به دردم بخورند (البته که حتی این را هم از ابتدا نمیدانستم؛ در مسیر فهمیدم؛ تقریبا همین اواخر.) چندترم اول (مخصوصا دوران مجازی و کووید) مقداری واحد داشتم و مقداری امتحان، ارتباط این واحدها با کار یک پزشک برایم گنگ بود همین باعث میشد در کارآمد بودنشان دچار شک شوم، شکی که بخشی از آن هم اکنون برطرف شده؛

ولی سوال اصلی همچنان پابرجاست: کار یک پزشک چیست؟

این سوالیست که گاها از خودم می‌پرسم؛ گاهی در موردش میخوانم و گاهی هم می‌پرسم. اما مشخصا امروز، سوال برایم شکل متفاوتی داشت.

چرا امروز؟! چون در انتهای مکالمه دوستی چند ساله به من گفت: «چقد جالب که من تا حالا تو را در حال کار پزشکی ندیدم.» راست میگفت؛ خودم هم ندیدم. اگر از آن قسمت از کار مشترک همه دانشجویان که شامل درس خواند میشود بگذریم،  من «واقعا» نمیدانم کار یک پزشک چیست. این «واقعا» در مفهوم لمس است؛ در مفهوم تجربه عینیست: یا به صورت مستقیم و به عنوان یک پزشک و یا با یک واسطه و به وسیله دیدن نحوه عمل و تفکر یک پزشک.

تا به این لحظه؛ آن چه من با آن مواجه شدم بیمار نبوده، بلکه مسئله‌ای بوده، روی کاغذ؛ اغلب با چهار گزینه در زیر آن:

«خانمی ۴۴ ساله با درد در ناحیه … به اتفاقات مراجعه کرده است. وی سابقه..»

تا به این لحظه، من به طور دقیق و برحسب تجربه شخصی، نمیدانم کار پزشک چیست ولی میدانم بیمار و چالش‌هایش چیزی ورای چند خط و چهار گزینه است و قطعا کار پزشک هم چیزی بیشتر از این.

ولی در این لحظه و امروز، این مکالمه و تلنگر من را به این «تقریبا بیش از یک ماه آینده» پرت کرد؛ به اولین تجربه از کار یک پزشک.

و الان بیش از این نمیدانم، و این مقدمه را نوشتم بر چیزی که در این لحظه نمیدانم (با اغماض، ذره‌ای از نمیدانم مطلق جلوترم؛ آن هم به واسطه نوشته‌ها و شنیده‌هایی)؛

اما، در آینده بیشتر از آن خواهم نوشت.

از پزشکی

و از پزشکی که نیستم-میشوم-خواهم بود.


‫2 نظر

  • سلینا امین گفت:

    من هم دقیقا و نمی‌دونم واقعا کار پزشک چی هست
    حداقل برای الان نمی‌دونم ، می‌تونم تعریف های زیادی براش بگم ، میتونم بگم هنر درمان و تشخیص ، یا خیلی تعریف های دیگه…
    این رو هم می‌دونم که پزشکی همون پناهگاهی هست که سال هاست بهش نیاز داشتم، پزشکی مثل یک معجزه توی زندگی من خودش رو جا کرد
    اما هنوز نمی‌دونم و این ندونستن هم ادامه داره که
    “دقیقا کار یک پزشک چیه؟”

    • قبول دارم؛
      بنظرم یک مسیر تموم نشدنیه، ولی ورود به بالین حداقل مقداری از ابهاماتشو کم میکنه
      حداقل چیزهای بیشتری میبینیم از اینکه پزشکی جی‌ها نیست..

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *