سکوت در عصر سر و صدا | در میانه براکت

سکوت در عصر سر و صدا | در میانه براکت

اخیرا در یک نشست آنلاین به میزبانی جناب ایپکچی شرکت میکنم؛ سلسله جلساتی تحت عنوان [براکت]. در آخرین لحظات یکی از جلسات، یکی از همکلاسی‌ها سوالی مطرح کرد در مورد یک جمله از هایدگر. جناب ایپکچی در پاسخ گفت جنس سوالت از نوع سوالاتیست که پاسخ آن شاید نه در میان صحبت‌های من، بلکه در حضور سکوتبرایت شفاف‌تر شود.

برای مثال، میدانی هایدگر این نوشته را در کجا نوشت؟ در کلبه‌ای جنگلی و به دور از هر صدا. شاید آنجا بود که جواب سوالاتش را شنید.

این حاشیه (شاید پررنگ‌تر از متن) پایانی من را به یاد کتابی انداخت که اخیرا به لیست مطالعه آینده‌ام اضافه کرده بودم. همچنین که دغدغه سکوت این مدت در من پررنگ بود از این رو این سخن تلنگری شد که به سراغ کتاب بروم.

کتاب از جنس جستار نویسیت. از جنس تجربه زیسته نویسنده‌ای که به تنهایی به قطب شمال، جنوب و اورست سفر کرده است. این قسمت از معرفی نویسنده را که میخواندم به خاطر آوردم که قبلا در هنگام شنیدن تجربه سفر کاوشگران به قطب جنوب، برایم جذابیت داشت. (به طور مشخص این افکار را در هنگام شنیدن پادکست چنل بی؛ اپیزودهای جنوبگان و شکلتون داشتم)

قدری با نویسنده و نوع تجربه‌هایش اختلاف سبک دارم: برای من شهرهای شلوغ جذابیت‌هایی دارند، تا حدودی هم با طبیعت‌گردی مخصوصا خلوت گزینی در جنگل بیگانه‌ام. مقداری هم در اواخر کتاب احساس میکردم با تکرار یک مفهوم مواجهم اما چون حجم کتاب کم بود،این عامل اذیت کننده نشد.

با این حال نوع نگاه نویسنده و دغدغه‌ای که او مطرح کرد را دوست داشتم، همچنین دوست داشتم از این کتاب اینجا بنویسم، از این رو تکه‌هایی از کتاب را در ادامه می‌آورم.
و همچنین شاید مهم‌ترین دلیل انتخاب کتاب این بود؛ اینکه کاگه با بسیاری از کسانی که در مورد سکوت گفتند تفاوتی دارد: او سکوت را تجربه کرده است.

من تجربه کمی در پیکرتراشی دارم، علاقه رشد نیافته‌ای به نجاری. با کمی شخم زدن گذشته، به خاطر آوردم که گاهی اریگامی درست میکردم. با خواندن خطوط بالا از نویسنده به خاطر آوردم که در این موقعیت‌ها، حس مشابهی را تجربه کرده بود.

این خطوط نیز برای من، تجربه پیاده‌روی را تداعی کردند.

این توصیف لوکس بودن سکوت؛ برای من مهم‌ترین مفهوم قابل استنباط از این کتاب بود. پس از خواندن این قسمت از کتاب متوجه شدم، در متمم نیز درسی در همین مورد وجود دارد (سکوت و در دسترس نبودن | دو کالای لوکس برای دنیا امروز). خواندن کامنت‌های اعضای متممی در این پست تداعی‌های دیگری از این مفهوم برای من ایجاد کرد. همچنین صفحات دیگری در ارتباط با کتاب «سکوت» که میتوانید آن‌ها را در انتهای همین پست ببینید.

حال تعریف لوکس از نظر کتاب چیست؟

لوکس، محصولی است غیر ضروری که کمیاب نیز هست، یا دست کم، افراد زیادی باور دارند که کمیاب است.

دیگر چه چیزهای لوکس غیر مرسومی میشناسم؟

در این جا نویسنده رویکردی انتقادی به عنوان مفهومی انتزاعی و بدون کاربرد عملی دارند . این بحث در قلمرو فلسفه مفصل است به حدی که برخی بزرگان فلسفه (مثل شوپنهاور)‌، سقراط را در واقع فیلسوف نمیدانند زیرا که کتاب مکتوب نداشته‌است (آنچه ما از سقراط امروزه در دسترس داریم، به کوشش شاگرد او یعنی افلاطون نوشته و جمع‌آوری شده و به ما رسیده.)

در مقابل افرادی مثل نیچه رویکرد متفاوتی دارند به این صورت که نیچه در کتاب نوشته‌های بی سرنوشت (من این کتاب را نخوانده‌ام، صرفا بریده‌هایی از آن را دیده‌ام) میگوید:

من تلاش کردم فلسفه را به یک هنر تبدیل کنم-هنر زندگی کردن.

این توصیف نیچه من را در میان معاصرین به یاد دوباتن و سری نوشته‌های مدرسه زندگی انداخت (البته که قلمرو این دو کاملا از یکدیگر متفاوت است)

و یا اسپینوزا که تا پایان عمر به شغل تراش عدسی مشغول بود (در اینجا بود که دوباره به یاد توصیف نویسنده از درست کردن ماء الشعیر (؟) افتادم. و زندگی در بطن تجربه.

این قسمت از کتاب و ادامه آن که از تجربه مواجه با آسمان میگفت؛ برایم بسیار قابل لمس بود، آسمان شب قطعا جذاب‌ترین بخش طبیعت برای من بوده (و هست.)

پی‌نوشت : نسخه من از کتاب ترجمه جناب سامان عزیزی است. آشنایی من با این کتاب و این نسخه از کتاب از طریق این پست محمدرضا شبانعلی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

‫5 نظر

  • محمدجواد امامی گفت:

    سلاام رادین
    وقتت بخیر
    قلمت مستدام

    پ.ن؛ بالاخره شد! بعد از RSS Feed نکته‌ای که خیلی سایت رو بهتر کرد، متن Justified بود. قسمت مطالب مشابه هم عالی شده. فقط می‌مونه اون اعلانی که از طریق ایمیل بعد از پاسخ گرفتن میرسه که اگه برای اون هم تدبیری اتخاذ بشه، عالی‌تر میشه :)).

    • سلام محمد جواد
      ممنون بابت نظرت (که واقعا کمک کننده‌ان)؛ دقیقا این مدت درگیر همین دو تا مورد که گفتی (فید RSS و justified کردن متن‌ها) بودم و این اولین پستیه که بعدش نوشتم و این سیستم جدید برای خودمم خیلی راحت‌تر و smoothتر بود نوشتن باهاش.
      برای اون ایمیله هم یکم با سایت کارکردم و چندتا افزونه‌ رو امتحان کردم هنوز نشده،
      ولی دنبالشم راهش بندازم:)

  • سلام رادین،
    وقتت بخیر
    بالاخره This show must gently go on دیگه نه، اینطور نیست؟ :))